Thursday, September 27, 2007



اگه نمی دونی بدون!
من دلم واسه برگهای پاییز، خیسی زیرِ بارون، درخت های خیابون ولیعصر، بستنی های آرین، ماتیز قبلی شکوفه، گارسونِ پیتزا الوند، ایستگاه اتوبوس سرِِ چهارراه ولیعصر، صدای پای فندوق خانوم و هزار تا چیزه دیگه تنگ میشه !! یه وقتهایی حتی دلم واسه، مارمولکِ پشت پنجرهء اتاق سارا هم تنگ می شه!!
باهوش جان! گرفتی یا واضح تر بگم؟! دلم واسه تو هم خوب تنگ میشه!
می دونم، نه برگی، نه بستنی! نه گارسونی، نه خیابون ولیعصر!! یه جورایی اما، با تو و از تو گفتن من و یاده مارمولکه می اندازه!
بازم واضح ترش کنم ؟!

|


.........................................................................................



Monday, September 17, 2007



!As u wish، هر جور راحتی، هر جور دوست داری، خود دانی
این جمله ها رو، کدوم لعنتی ای اولین بار به کار برد؟

|


.........................................................................................



Friday, September 14, 2007


تو که صبحها نیستی! نه اینجایی، نه تو باغی و نه هیچ جای دیگه، پس خواهشا شبها هم کاری به من نداشته باش، به خصوص توی این شبهای ماه رمضون، که وقتی از کابوست شبها از خواب می پرم و از هق هق گریه ام خواهر مهربون تنها پیشنهادی از سر لطف بهم میکنه، که بلند شم ویه لیوان آب بخورم! واقعا نمی تونم پاسخ مثبت بدم!! این بازی ها رو بذار واسه بعد، تا هم بتونم گلویی تازه کنم و هم خواهری شاید مهربون تر شد و پیشنهاد شو خودش عملی کرد!

|


.........................................................................................



Monday, September 10, 2007


بعضی وقتها انتخاب میکنی، به خاطر شرایط خاصی که توش قرار داری. بعضی وقتها هم به خاطر شرایطی که طرف مقابلت داره، دست به انتخاب می زنی. درهر دو حالت این تویی که انتخاب میکنی، اما یه جای کار می لنگه!! جَبره کجاست؟

|


.........................................................................................



Monday, September 3, 2007


یک هفته ای داره میشه ازوقتی که این آهنگ افتخاری، شده موسیقی ذهنم، که دیگه منتظر هیچ خبری از تو و یه تک زنگ در از طرف فندوق خانوم نیستم !! هفته ها می آن و میرن، روزها کوتاه و کوتاهتر شدن، بوی پاییزو ازغروب آفتاب می شه فهمید، زندگی همون جوریه، فقط جای بعضی چیزها عوض شده. منم خوبم و دارم همون بازی " عادت می کنیم؟" و تکرار می کنم تا به جاهای جدید، آدمهای جدید،خودم و این دائم روزمره گی ها، عادت کنم.

|


.........................................................................................