Thursday, August 7, 2008


شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــی‌بــرد خــوابــم

میگم، همایون نانازه ها، بیا کنسرت خوب میشی! تو اینجوری فکر نمی کنی، پنداری کلن دل و دماغ نداری و نیومده میری!من میمونم که خوبم یا چرت گفتم؟!

بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم

تو ندیدی ولی من تمرین کردم! اونقدر که، نه صدام لرزید و نه دستم، تا بگم خوبم، بگم والا خوبم!


تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است

تو هم باید تمرین کنی، تمرین رفتن، تمرین غربت نشینی مجدد، تمرین دل کندن از این همه دلبستگی به این خاک، پدر و مادرت و همه کسایی که برات مهم اند و دلت براشون تنگ می شه!

مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه

روزی که بعد از اون سکوت ِ طولانی، سکوت و شکستی و بی بهونه منو به این لیستت اضافه کردی و فردا باز تکرارش کردی تا یادم نره کجای زندگیت وایسادم، نمیدونستم برای فراموشی اش و درک راهِ من بسته است چقدر باید تمرین کنم!

اما تمرین که کنیم دفعه بعد خوب خوب می شیم، خیلی خوبتر! دفعه بعد نه تو نیومده میری و نه من شاکر خدا می شم که روبه روم نیستی و به چشمهام نگاه نمی کنی!

|


.........................................................................................



Tuesday, August 5, 2008


قول می دم همه حرفهاشو مثل همیشه پیش خودم نگه دارم، فقط آخرش اضافه می کنم، زیاد هم به من اعتماد نکن!
آره بیست و هفت ساله که دوستیم، یعنی دقیقا از وقتی که من و از بیمارستان اوردن خونه و تو بدو بدو اومدی بالا تا دختر کوچولوی همسایهء جدیدتونو ببینی! از همون روز که دستمو گرفتی و به مامانت گفتی، وای چقدراین دختره کوچولوِِئه، با هم دوست شدیم و دوست موندیم تا امروز!
ولی اینها که دلیل نمی شه، شاید همین فردا، یا شاید تا آخر همین پاییز، زدیم به تیپ و تاپ هم، زدیم همه چی و خراب کردیم و این رفاقت و بردیم زیر سوال! کسی چه می دونه، شاید این دو تا دوست جون جونی یه روز بشن دشمن های خون خونی!
نمی دونم چی میشه که اینجوری میشه، یه حرف بی مورد یا شایدم با مورد، یه آدم تازه از راه اومده یا اصلا اسمشو بذاریم یه اتفاق، می تونه من و تو رو بکنه دو تا آدمی که از اول هم اشتباه کردن با هم رفاقت کردن، دو تا آدمی که اصلا همو دوست نداشتن و فقط این همه سال همو تحمل کردن! فقط کافیه این دنیا یه کوچولو بد بچرخه و من و تو رو بنذاره رو به روی هم، اونوقته که ما هستیم که تصمیم می گیریم تا از کنار هم رد بشیم یا از روی هم!
پس بهم اعتماد نکن دوست جان!

|


.........................................................................................



Monday, August 4, 2008



مــــن از کــــجـــا ســر راه تـــــو آمـــدم نـــاگــاه؟!

|


.........................................................................................