Wednesday, April 2, 2008


وقتی دلم می خواد، یه جفت دمپایی لاانگشتی طوسی بخرم و با یه مکثِ کوچولو، بی خیال دل و دمپایی میشم و تا صبح، قد و قوارهء دوستیمون و متر می کنم، وقتهایی که نمی گم، همین الان توی فکرت بودم و زنگ زدی، یا نمی تونم بگم، کلی دلم برات تنگ شده، نمیای اینوری! یعنی خودِ خودم نیستم ! این واقعی نبودنه اذیتم میکنه، دوست دارم خودم باشم بدون حساب و کتاب، بدون متر و دو دو تا چهار تا، خودِ خودی که فکر نکنه به حرفهات،ترسهات و دوست داشتنهات! خودی که فقط به خودش و دوست داشتنهاش فکر کنه!

|


.........................................................................................