Thursday, August 7, 2008


شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــی‌بــرد خــوابــم

میگم، همایون نانازه ها، بیا کنسرت خوب میشی! تو اینجوری فکر نمی کنی، پنداری کلن دل و دماغ نداری و نیومده میری!من میمونم که خوبم یا چرت گفتم؟!

بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم

تو ندیدی ولی من تمرین کردم! اونقدر که، نه صدام لرزید و نه دستم، تا بگم خوبم، بگم والا خوبم!


تــو دوردســت امیــدی و پــای مـن خسته است

تو هم باید تمرین کنی، تمرین رفتن، تمرین غربت نشینی مجدد، تمرین دل کندن از این همه دلبستگی به این خاک، پدر و مادرت و همه کسایی که برات مهم اند و دلت براشون تنگ می شه!

مــدام پــیـش نـگـــاهــی مـــدام پــیــش نــگــاه

روزی که بعد از اون سکوت ِ طولانی، سکوت و شکستی و بی بهونه منو به این لیستت اضافه کردی و فردا باز تکرارش کردی تا یادم نره کجای زندگیت وایسادم، نمیدونستم برای فراموشی اش و درک راهِ من بسته است چقدر باید تمرین کنم!

اما تمرین که کنیم دفعه بعد خوب خوب می شیم، خیلی خوبتر! دفعه بعد نه تو نیومده میری و نه من شاکر خدا می شم که روبه روم نیستی و به چشمهام نگاه نمی کنی!

|


.........................................................................................