| ||
Mmehr.blogspot.com | ||
....:مورد علاقه :.... لحظه ....: آرشيو :....
![]() ![]() |
Sunday, March 8, 2009 ● با دست دعوتم می کنه که بشینم، یه کم جلو میرم، نزدیک میزش، اما نمیشینم. مشغول صحبت پای تلفنِ، بچه ها خیلی زود همه چی و میفهمن، یه کم آروم باش، توکلت پس چی شده؟! با مریضش داره صحبت میکنه، صدای آرومی داره، گرم و صمیمی، به حرفهاش گوش میدم، باز دعوتم میکنه به نشستن، میرم و روی صندلیِ کنارش میشینم. از لحظه ها میگه، از از دست دادن درخشش ستاره های آسمون برای دیدن هر چه زودتر سپیدی طلوع خورشید، از تنهایی آدما و وجودی که میشه بهش تکیه داد و فراموش شده، باهاش می رم، پا به پای حرف هاش، با گفتن افوض امری الی الله ...گوشی و می ذاره، سرش و بلند میکنه و به چشمهای خیسم نگاه میکنه، خوش اومدی دخترم!
| 9:32 PM ... me Wednesday, March 4, 2009 ●
![]() تویی که واسه م هنوزم نازنینی حالا نیستی خلوت مارو ببینی تکیه به دنیا زدی و از دل ما رد شدی و ... رفتی واسه همیشه هیچوقت فکر نمی کردم طغرل بتونه اینقدر خوب بخونه! آلبوم برگ و باد محمد رضا هدایتی آلبوم ستاره دار این هفته من و برادر کوچیکه است. به خصوص آهنگِ تو و برگ و بادش! | 11:54 AM ... me |