Saturday, August 29, 2009


دیشب نمی‌دونم یهو چم شد! فکر کنم از همون وقتی که صدای دعای توسل استاد فرهمند رو شنیدم، که تو داشتی با اون آقاهه سر قیمت سی دی ها می‌گفتی و می‌خندیدی، که سرت و بلند کردی و به من لبخند زدی، که اومدی این ور و درِ گوشم گفتی، تو چیزی نمی‌خوای؟، دلم دیگه نخواستت!

|


.........................................................................................